جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۹۱

صبح بی تو ...

صبحِ بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی ‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی ‌تو می‌گویند: تعطیل است کارِ عشق بازی
عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جُغد، بر ویرانه می‌خواند به انکارِ تو اما
خاک این ویرانه‌ها، بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجشِ دوری بگویم، یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
رویِ آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد
در هوای عشقِ تو پر می زند با بی قراری
آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفلِ بزرگ تیرگی را می‌گشاید
آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

احتمالا سروده: مرحوم دکتر قیصر امین پور

جمعه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۹

يادآوري: امین دلشادی‏ براي شما دعوت‌نامه‌ي فيس‌بوك فرستاد.

facebook
سلام Post‏،
شخص زير شما را به دوستي در فیس بوک دعوت كرده است:
امین دلشادیامین دلشادی
دعوت‌نامه ارسال شد:
Jun 1, 2010
 

فیس‌بوک محلی مناسب برای در ارتباط ماندن با دوستان، فرستادن عکس‌ها و ویدئوها و ایجاد رویدادها است. اما اول باید عضو شوید. برای ساختن یک پروفایل و در تماس بودن با کسانی که می‌شناسید همین امروز ثبت‌نام کنید.
با سپاس،
گروه فیس بوک

Already have an account? Add this email address to your account here.
فیس بوک رایگان است و هر کسی می تواند به آن بپیوندد
نام‌‌نویسی
برای ثبت نام در فیس بوک، از لینک زیر استفاده کنید:
http://www.facebook.com/r.php?re=ae1cdc4c0de38488ebbb1fdbfd4aba94&mid=2849b92G5af357ea76c5G610bdG46
این پیام برای yaghin.y110kjehtihaknbvaqwr@blogger.com‏ بوده است درصورتی که مایل به دریافت چنین ایمیل هایی از سوی فیس بوک نیستید لطفا اینجا‏ کلیک کنید.
دفاتر فیس‌بوک در 1601 S. California Ave., Palo Alto, CA 94304‏ مستقر هستند.

سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

از نمایه فیس بوک من ديدن کنید

facebook

از نمایه فیس بوک من ديدن کنید


سلام Post‏،

من یک پروفایل فیس‌بوک ساختم و می‌توانم عکس‌ها و ویدیوها و رویدادهای خودم را در آن قرار دهم و می‌خواهم تو را به دوستانم اضافه کنم تا تو هم بتوانی آن‌ها را ببینی. نخست باید به فیس‌بوک بپیوندی! بعد از این‌که عضو شدی، می‌توانی پروفایل شخصی خود را ایجاد کنی.

با سپاس،
امین

برای ثبت نام در فیس بوک، از لینک زیر استفاده کنید:
http://www.facebook.com/p.php?i=100001181856124&k=Z6E3Y6VSTV2A511JPB63QUPZ2P1E3UVNUWGT1JPDRR&r

Already have an account? Add this email address to your account here.
yaghin.y110kjehtihaknbvaqwr@blogger.com‏ توسط امین دلشادی‏ دعوت شده بود تا عضو فیس بوک شود. درصورتی که مایل به دریافت چنین ایمیل هایی از سوی فیس بوک نیستید لطفا اینجا‏ کلیک کنید.
دفاتر فیس‌بوک در 1601 S. California Ave., Palo Alto, CA 94304‏ مستقر هستند.

جمعه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۹

اخطار به موزه طبيعي ي��د

موزه ي علوم طبيعي يزد وابسته به آموزش و پرورش يزد بايد جسد دختر مؤمنه را كه در قفس شيشه اي به نمايش گذاشته است را مدفون نمايد.
با توجه به اينكه دخترك يك بار هم به خواب شخصي آمده و ناراحتي خود را از مدفون نبودن اعلام كرده.

لطفا اين پيام را منتشر كنيد

سه‌شنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۹

جایزه 5 میلیارد تومان�� صهیونیستها به گوگوش

حاشیه های کنسرت گوگوش در دبی
جایزه 5 میلیارد تومانی صهیونیستها به گوگوش





این کنسرت که تبلیغات آن از یک ماه پیش در شبکه صهیونیستی "فارسی 1" منتشر می شد، با حضور بیش از شش هزار نفر که تقریبا همگی آنها ایرانی بودند ، اجرا شد . 



تاریخ انتشار:   ۲۳:۰۱    ۱۳۸۹/۱/۱۰

کد خبر: 38721

منبع: پرچم

نسخه چاپی


کنسرت "فائقه آتشین" معروف به "گوگوش" خواننده دوران طاغوت تحت تدابیر شدید امنیتی در دبی برگزار شد و در این کنسرت مبلغ 5 میلیون دلار معادل 5 میلیارد تومان از سوی رابرت مرداک صهیونیست به گوگوش پرداخت شد!

کلیه افرادی که قصد ورود به سالن برگزاری این کنسرت را داشتند به شدت بازرسی و از زیر دستگاههای الکترونیک عبور داده می شدند.

همچنین ماموران امنیتی سالن از ورود هر گونه وسایل توسط تماشاگران به داخل محل برگزاری کنسرت جلوگیری می کردند.

این کنسرت که تبلیغات آن از یک ماه پیش در شبکه صهیونیستی "فارسی 1" منتشر می شد، با حضور بیش از شش هزار نفر که تقریبا همگی آنها ایرانی بودند ، اجرا شد .

بلیط این کنسرت با توجه به مکان آن 340 درهم ( 95 هزار تومان)، 550 درهم ( 150 هزار تومان)، 750 درهم ( 202 هزار تومان)، 1100 درهم ( 297 هزار تومان ) و دو هزار درهم ( 540 هزار تومان) از یک هفته پیش در مراکز فروشگاهی ایرانی در دبی به فروش می رفت.
به گفته یکی از مسوولان فروش بلیط کنسرت گوگوش، تقریبا 90 درصد بلیط های این کنسرت به فروش رفته بود و بسیاری از بلیط ها توسط گردشگران ایرانی از قبل رزرو شده بودند.
برنامه این کنسرت توسط "فرانک محمودی" ، شبکه فارسی 1، فروشگاه "قریه الهدایا" و شرکت "اوسیس" پشتیبانی مالی شده بود.

شبکه فارسی 1 متعلق به "رابرت مورداک " صهیونیست است که دارای بزرگترین کمپانی رسانه ای جهان است و بیش از 100 شبکه تلویزیونی ، رادیویی ، مجله و روزنامه در اختیار دارد.
گوگوش برای اجرای این برنامه 5 میلیون دلار دریافت کرده بود و تمامی هزینه های هتل ، ایاب و ذهاب و نوازندگان این کنسرت با برنامه ریزان آن بود .

وی پیش از برگزاری کنسرت خود در دبی ، یکشنبه شب نیز در لندن برگزار کرده بود.
کنسرت دیشب فائقه آتشین که تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد ، از 10 شب آغاز و حدود ساعت دو بامداد به اتمام رسید.

بسیاری از زنان و مردان ایرانی که برای دیدن این کنسرت به دبی سفر کرده بودند، با وضعیتی غیر متعارف و پوششی که در محل برگزاری آن جلب توجه می کرد، حضور یافته بودند.

برخی از اتباع دیگر کشورها از جمله هندیها ، پاکستانیها و اعراب که از زمان کنسرت آگاه شده بودند، برای دیدن حضور زنان ایرانی در حوالی این محل حضور یافته بودند.

در اطراف محل برگزاری کنسرت که در نمایشگاههای دایمی دبی برگزار شد ، هیچگونه خودرو و مامور پلیسی وجود نداشت و مسوولیت تامین امنیت آن به عهده افراد لباس شخصی واگذار شده بود.

مردان سیاه پوست و تنومند مسوولیت کنترل حضور تماشاگران و نظم سالن را در اختیار داشتند و تنها پنج مامور پلیس در کنار سالن محل کنسرت نشسته بودند و در مسایل دخالتی نداشتند.
پیش از شروع کنسرت در دو مونیتور بزرگ در داخل سالن و همچنین در بین دو بخش برنامه ، تبلیغ رادیو فردا و شبکه فارسی 1 پخش می شد.

گوگوش با حضور در صحنه بلافاصله شروع به آواز خوانی کرد و در بین ترانه های خود برخی جوک ها را بیان می کرد که در بین آنها دو جوک سیاسی نیز شنیده شد.

وی در بخش دوم برنامه خود آهنگی را تقدیم "ندا آقاسلطان " کرد. پس از اتمام این ترانه گروه کوچکی از تماشاگران قصد سر دادن شعارهایی را داشتند که بلافاصله توسط مامور امنیتی داخل سالن ساکت شدند و مجالی برای شعار دادن پیدا نکردند.

البته از ابتدای شروع برنامه تعداد زیادی از تماشاگران شب رنگهایی به رنگ سبز در سالن تکان می دادند و با دست علامت "V" را نشان می دادند.

این خواننده دوران طاغوت آخرین آلبوم خود را به نام "حجم سبز" به تازگی منتشر کرده که در جریان کنسرت برای آن نیز تبلیغ می کرد.

یک مقام آگاه پیشتر در این ارتباط گفته بود که نسبت به سیاسی شدن اینگونه برنامه ها به مقامات اماراتی هشدار داده شده و آنان متعهد شده اند که از هرگونه شعار دادن علیه جمهوری اسلامی ایران در این برنامه ها جلوگیری کنند.

نکته حایز اهمیت در این

شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۸

همیشه برای من سواله که چرا ژان پل سارتر از پذیرفتن جایزه نوبل سر باز زد؟

همیشه برای من سواله که چرا ژان پل سارتر از پذیرفتن جایزه نوبل سر باز زد؟


چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۸

متدينين سبز!

آشوب در محرم و متدينين سبز!

کدام مسلمان حاضر می شود دشمنش را عریان کرده و در خیابان رها سازد!

اظهر من الشمس

البته این مطلب به وبلاگ شما مربوط نیست ها اما استدلال جالبیه
ما بیشماریم...؟
فرض کنید من و شما دو دوست قدیمی هستیم.
نام من حسین و نام شما مهدی !
من و شما ۱۰ سال است همدیگر را میشناسیم!
اگر امروز صبح همدیگر را ببینیم اولین جمله ای که حتما به کار نمی بریم کدام گزینه است؟
۱- سلام. چطوری؟
۲- به به به ...! سلام! دوست عزیز و گرامی!
۳- سلام علیکم آقا حسین (مهدی) عزیز!
۴- سلام. اسم من حسین (مهدی) است!!!
قطعا گزینه چهارم را به کار نمیبریم.
برای اینکه این گزینه اظهر من الشمس است و بکار بردن آن بیهوده و مضحک!
حال فرض کنید در یک کشور حداکثر مردم طرفدار یک عقیده خاص هستند! طرفدار یک شخص خاص! طرفدار یک رنگ خاص! مثلا رنگ سبز! ( خیلی اتفاقی به ذهنم رسیدا!)
و آنقدر این افراد در سطح کشور زیاد هستند که بر همگان واضح است که اکثریت مردم این کشور طرفدار طیف سبز هستند! یعنی یک واقعیتی است که قابل انکار نیست و همگان بر این نکته اذعان دارند که طرفداران آن طیف خاص در کشور بیشمار هستند!

فرض کنید طرفداران موج سبز میخواهند یک شعار برای خود بسازند!
کدام شعار مضحک ترین شعاریست که میتوان بیان کرد؟
- ما هیچ جا نمیریم همین جا هستیم!................... ( در خدمت هستیم!)
- سبز سبزم ریشه دارد........................................ ( جلبک ریشه نداره!)
- توپ تانک ترقه دیگر اثر ندارد!.................................( برای شما همون ترقه کافیه!)
- ما بیشماریم!!!!!!!!!!!!!!!!.....................................( ...!)
واقعا آنچه عیان است چه حاجت به بیان است!
اگر بیشماری شما صحت دارد ، خب این در میان همه ی مردم احساس میشود. چون به هر حال شما در میان همین مردم هستید! دیگر چرا باید آن را مصرانه تکرار کنید؟
چیزی که اظهر من الشمس است را چرا باید اثبات کرد؟
آیا واقعا بیشمارید؟


جمعه، آذر ۲۰، ۱۳۸۸

در شگفتم از این همه برکات

در شگفتم از این همه برکات

رزق ما گشت شربت و شکلات

حق ما در مسیر اثبات است

شهر درگیر انتخابات است

انتخابات دوره ی ان اُم است

نام بعضی در این میانه گم است

چپ نباشد به کام ما اصلا"

راست هم نیست راه ما ایضا"

ما دقیقا"میانه رو هستیم

وسط این دوتا ولو هستیم

وقتی آمد زمان تبلیغات

هرخسی شد کسی در این میقات

بحث تبلیغ و چاپ راه افتاد

اتفاقات تازه ای رخ داد

کاغذی که برای چاپ کتاب

بود نایاب و کاملا" به حساب

ناگهان بی حساب ارزان شد

در همه شهرها فراوان شد

پوستر رنگی وسیاه وسفید

منتشر شد به سبک های جدید

پخش شد در سراسر میهن

تا شود چشم کوچه ها روشن

بنر و سیلک در همه ابعاد

نصب شد باز در تمام بلاد

خلق وخوها شبیه قند شدند

ریش ها اندکی بلند شدند

یقه ها کم کمک به بالا رفت

دست ها رو به عرش اعلا رفت

قیمت عشق و حال بالا رفت

پس مقام زغال بالا رفت

عشق وحال و زغال مرتبطتند

هر دو با اشتغال مرتبطند

بوی عطر زغال جاری شد

فصل فصل سیاه کاری شد

عشق و حالی که جنسش از دود است

راه رفتن به سوی معبود است

راه های رسیدن به خدا

طبق یک گفته ی دقیق وبه جا

هست خیلی زیاد در دنیا

راه های رسیدن به خدا

فکر و ذکر کسان دیگر خواه

هست خدمت به کل خلق ا..

خدمتی که درآن رضای خداست

هر نفس نیتش برای خداست

الغرض حرف ها زیاد شدند

قول ها بی هوا زیاد شدند

بعضی از روزنامه های مریض

پر شد از تیترهای همهمه خیز

که فلانی چکار خواهد کرد

همه را نو نوار خواهد کرد

که فلانی چقدر محبوب است

قولش از قول های مرغوب است

یا فلانی جوان و پرشور است

دشمن دشمنان منفور است

یا فلانی اگر رود سر کار

میوه می روید از همه اشجار

از درختان سرو و کاج و چنار

موز می روید و هویج و خیار

یا فلانی که خوب کردار است

یکی از دکتران بی کار است

سخت دنبال اشتغال است او

از مشاهیر اعتدال است او

اسم هر کس که از قلم افتاد

بوده حزبش همیشه باداباد

قول دادندبعضی از حضرات

راست باشند در تمام جهات

صاف باشند و زیر و رو نشوند

خر که از پل گذشت در نروند

یک نفر آمد از عدالت گفت

از خوشی های بی نهایت گفت

دیگری گفت از مسلمانی

از کرامات خوب انسانی

کسی آمد دم از تورم زد

حرف هایی پر از توهم زد

گفت ارزان کنم گرانی را

نفت و بنزین و آنکه دانی را

گفت ارزان کنم مشما را

هم مشما و هم مقوا را

تا عمومی کنم تخصص را

رایگان می کنم تنفس را

شیر یارانه ای صفی نشود

دهن اشتران کفی نشود

تا که ارزان شود همه اجناس

رأی باید دهید با اخلاص

رأی باید دهید با نیّت

تا ببینید رنگ امنیّت

من همیشه به یادتان هستم

لایق اعتمادتان هستم

باخبر هستم از مشاکلتان

حل کنم روز و شب مسائلتان

زندگی را به کامتان بکنم

نفت را هم به نامتان بکنم

من سیاست ندار ماهری ام

دشمن اول جزایری ام

بیشتر از حقوق خود نبرم

کت و شلوار تازه هم نخرم

دردهایی کشیده ام که مپرس

کوچه هایی دویده ام که مپرس

سال ها در مسیر اصلاحات

دشمانی گزیده ام که مپرس

من عدالت می آورم اینجا

استطاعت می آورم اینجا

کارهایی سترگ خواهم کرد

خانه ها را بزرگ خواهم کرد

سمت خارج  نمی روم هرگز

مثل کردان نمی شوم هرگز

مدرک دکترای من اصل است

ارتباط من و خدا وصل است

من سوی زرق و برق می نروم

جانب غرب و شرق می نروم

سمت صندوق اگر روید همه

صاحب خودرو می شوید همه

جی ال ایکسی به مصطفی بدهم

زانتیایی به مجتبی بدهم

خانه ای می دهم به هر نفری

می دهم من به رغم هر خطری

قصه این جای ماجرا که رسید

نوبت عرض حال ما که رسید

غصه ناگاه از حوالی شهر

متواری شد و اهالی شهر

شاد و خندان به راه افتادند

رأی موعود خویش را دادند

بگذریم از نسیم اصلاحات

که فنا شد در ابتدای حیات

بگذریم از گرانی موجود

از همه رنج های نا محدود

بگذریم از چنین گرانجانی

چون که شد آب و برق مجانی

بگذریم از توهم یکریز

بگذریم از جهان بی تبعیض

بگذریم از نوید آزادی

از همین کوچه های آبادی

بگذریم از جماعت بی پول

از همه عهدهای نامفعول

بگذریم از هوس که بی منت

رد شدیم از غم صلاحیت

بگذریم از هوس که دانستیم

ما همین قدر می توانستیم

بگذریم از هر آنچه باید گفت

که همه چیز را نشاید گفت

 

محمد حسین صفاریان

فراخوان جنبش سبز برای شرکت در راهپیمائی سیزده آبان


فراخوان جنبش سبز برای شرکت در راهپیمائی سیزده
آبان<http://22kh1388.blogfa.com/post-63.aspx>

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود توی شهرمون یه روز، یه بساط خنده بود. یه مهندسی
میخواست، بگه خیلی میدونه، بره پیش مردم و، التماسشون کنه تا بیان کنار اون
واسه سیزده آبان، هی شعار بیخودی بدن و برن کنار. . . القصه مهندس ما راه افتاد
توی شهر و به هرکسی رسید گفت که بیا و با ما باش. . .

عموجون، سبزی فروش، تو که خیلی، نانازی

روز سیزدهه آبان، نمیای کولی بازی؟

*عمو سبزی فروش با عصبانیت گفت:*

نه داداش من نمیام، کارت ای سبزی خطاست

دل امت خدا، خون ز کردار شماست
------------------------------

ای معلم چه خبر؟ جای تو به روی سر

آبروی رفته را، واسه سبزیا بخر

*معلم یک نگاه عاقل اندر چیزی! به ایشان کرد و گفت:*

خیلی رو داری شما، که میای سراغ ما

یادته چه تهمتی(۱) زدی به معلما؟
------------------------------

دانش آموز عزیز، نمره هات درشت و ریز

تو بیا میون ما، واسمون زبون بریز

*دانش آموز عزیز خیلی محکم بهش گفت:*

تو به من گفتی عزیز؟نمره هام درشت و ریز؟

نمیام میونتون، واسه من زبون نریز!
------------------------------


خواهران بدحجاب، بی حساب و بی کتاب

بیا تا کنار هم،ملّتو بدیم عذاب!

*خواهر بدحجابمون هر چی باشه ایرانی که هست . برای همین گفت:*

دل من فدای تو، نذر خنده های تو

دیگه رنگی نداره، پیش من حنای تو
------------------------------


هر کسی با من نیاد، قشر دانشجو میاد

چونکه پر انرژیه، اهل درسه و سواد

*دانشجو در حالی که داشت عینکش رو روی چشمش جابجا مبکرد گفت:*

آخ عجب روئی داری! چشمِ کم سوئی داری

مثل اون منافقا، دل ترسوئی داری

------------------------------


کوچولو به من بگو، که الان کجا میری

بعدِ مهدکودکت، پیش سبزیا میری؟

*کوچولوی ما که تو بغل مامانش، داشت از مهدکودک میرفت خونه، گفت:*

بعد مهد کودکم، به تو چه کجا میلَم؟

بنده عقلم میلِسه!!!، باهاتون لاه نمیلم!(۲)
------------------------------

پیشی جون شما بیا، بین جمع سبزیا

نمیخواد چیزی بگی، تو فقط اونجا بیا

*پیشی جون که گویا از  قیافه ایشون چندان استقبال! نکرده بود گفت:*

نه داداش راه نداره، بیخودی زاری نکن

نمیام باهات برو، هِی دغل کاری نکن
------------------------------


آی عمو وطن فروش! بی بی سی گفته بگوش!

روز سیزدهم بیا، وطنت را بِفُروش!

 *عمو وطن فروش که سرش گرم کسب حلال! بود؛ با اشتیاقی وصف ناشدنی گفت:*

روی جفت این چِشام، عزیزم الان میام!

آخه بوده مملکت، ارث مرحومه!(۳) بابام!

خلاصه مهندس قصه ما هم شاد و شنگول شد و خوش و خرم گردید و رفت که بگه بالاخره،
یه نفر پیدا شده، که با من راه اومده و . . .  .

جونم براتون بگه:

بالا رفتیم راست بود (یه کمی هم ماست بود!)، پائین اومدیم دوغ بود ( دوغش مال
ماست بود) ، هر حرفی جز حرف حق، دروغ بود مگر آنکه بی بی سی بگه و
مهندس(۴)تایید کنه! که بعید است ایشان حرف بی
بی سی رو قبول نکنه!

قصه ما به سر رسید     کلاغه به سبزیش! نرسید

شعر از علی میرزائی آبان ماه
<http://22kh1388.blogfa.com/post-62.aspx>1388<http://22kh1388.blogfa.com/post-60.aspx>

وبلاگ نویس شهرما <http://22kh1388.blogfa.com/post-60.aspx>